خدایا مرا مجدد دینت قرار بده...
رضا امیر خانی یکی از نویسندگان متعهد معاضر می گوید:
یکبار که در محضر مقام معظم رهبری بودیم، از آقا سوال شد آیا در دوره ی جوانی فکر می کردید روزی رهبر مملکت بشوید؟ آقا برای پاسخ به این سوال ما این خاطره را تعریف فرمودند:
15-16 ساله بودم. شبی در حجره بودیم و هم حجره ای ام مشغول غذا پختن بود و من هم ایستاده به این طرف و آن طرف می رفتم و و کتاب در دست با خود کلنجار می رفتم که مطلب را بفهمم، ولی هر چقدر می خواندم نمی فهمیدم. هم حجره ای ام به من گفت که سفره را پهن کنم، اما من کماکان مشغول خواندن خواندن آن مطلب بودم، رفیقم پس از اصرار فراوان گفت: آسید علی آقا! حالا چه شده مگر؟ من اکثر اوقات مطالب را نمی فهمم ولی بی خیالش می شوم. آخرش که چه؟ فوق فوقش امام جماعت مسجدی خواهی شد. اصلاً آخرش امام جماعت گوهر شاد شدی، اینها به دردت نمی خوره...
من هم گفتم: من هر روز در قنوت نمازهایم از خدا می خواهم من را مجدد دینش قرار دهد« اللهم اجعلنی مجدد دینک و محی معالمه...» ( البته عبارت عربی را نقل به مضمون می کنم).
مجله داخلی دانشکده علوم قرآنی، شاخه طوبی
نوشته شده توسط : دوستدار شهدا
لیست کل یادداشت های این وبلاگ